غروب شب سوم دیماه سال 1365شب عملیات کربلای 4 جاتون خالی...چه خبر بود
نزدیک اروند، داخل پاساژ، لحظه وداع غواصان گردان یاسین، آخرین نماز جماعتی که شهیدان در کنار ما بودن
کرابی. شیبانی. عابدینی. مسعود شادکام. عامری. حسن زاده. غفوری. سادات. رودخانه گی. آزادفر. پروانه. بلبلی. رضایی
آخرین لحظات شهید کرابی.فرمانده گروهان یک. جلو پاساژ...خلیل نژاد، محل عروجش را نشانش میدهد
شهید مسعود شادکام
از راست، شهید مسعود احمدیان- شهید محمدرضا پروانه
غواص شهید حسین حسن زاده
-------------------------------------------------
آقا جلیل، فرمانده گردان یاسین، صدایم زد.....حاضر شو بریم تا دیدگاه
راه افتادیم، بعداز قدری پیاده روی، به مسجدی درنزدیکی اروندرود که ازاونجا بعنوان دیدگاه استفاده میکردن، رسیدیم، زیرگنبد مسجد ، یک داربست با ارتفاع حدود ده متربسته بودن واز سوراخهای گنبد که بر اثر اصابت خمپاره ها ایجاد شده بود با دوربین های قوی دیدبانی میکردن
بچه های کادرگردان دونفر، دونفر بالا میرفتن و با دیدبانی منطقه، معابری که قراربود امشب از اونا بگذریم، میدیدن
نوبت من و رنجبر شد
یک دوربین قوی و دقیقی بود که تاعمق ده کیلومتری مواضع دشمن رو میدیدیم
از نوک جزیره بوارین تا عمق جزیره های ماهی ،ام الرصاص و ام الطویل و دهانه ی اروند در خلیج فارس، پتروشیمی بصره ، سنگرها و کانالهای خط دشمن، موانع ، سیم خاردارها و میادین مین در سواحل جزایرو حتی عراقی هایی که در حال تردد توی کانالها بودن به راحتی دیده میشدن
یک شیئی مثل دکل، وسط دریا، درست، درسه راهی اروند، خلیج و بندر بصره، دیده میشد
از دیدبان پرسیدم: اون چیه !!؟؟ گفت : فانوس دریاییست !!!!!ه
چند دقیقه ای که توی دیدگاه بودم، از حجم استحکامات و موانع دشمن، متحیر شدم وحسابی بهت زده
خدایا، چطوری امشب اینهمه مسافت را توی آب بریم!!؟ بالفرض اگه لو نریم و دشمن ما رو نبینه، و بسلامت برسیم به ساحل جزیره ماهی، چطوری ازاین همه موانع !! سیم خاردار!! میدان مین رد بشیم !؟ از اونا هم که بگذریم، با دشمنی که تو سنگرای بتونی!! پشت تیربار!! پشت چهارلول ضدهوایی!! که آرپی جی بهشون کارساز نخواهد بود!! چیکار کنیم !!؟؟؟؟؟؟؟
بچه های ما چی !!؟؟
داخل آب شناورن، زیرپاهاشون خالی، توی عمق ده کیلومتری، با یک سلاح انفرادی و چهار تا خشاب و نارنجک آب خورده!ه
از دیدگاه پایین آمدم ...سرم داغ شده بود...یاابالفضل العباس امشب خودت رحم کن
یا حسین ع ما جز تو کسی نداریم ، آقا جان کمکمان کن
با محمدرضا رنجبر برمیگشتیم، اما او ساکت بود وهیچ حرفی نمیزد، هیچ نگرانی و دلهره ای در رنجبر نمیدیدم!! برعکس من!!!! خواستم از وضعیت روحی او هم باخبر بشم!! ببینم تو چه حال و احوالیست ، او هم یه چیزی بگه!!!! رو کردم بهش گفتم: محمدرضا امشب چکار کنیم!!؟؟
کار خیلی سخته ! مواضع و سنگرها و استحکامات دشمن رو دیدی !!؟؟
محمدرضا رنجبر،معاون گروهان، نیرویی فعال و با اراده قوی، نمازشبهایش را بیاد دارم
در حالی که لبخند هیشگی بر لبش بود، آروم گفت: آره دیدم
یک بهشت...... که وسطش یک فانوس بود
پیش خودم گفتم: اینو باش، من چی میگم، او چی جواب میده
اما من بیچاره منظورش رو نفهمیدم، توحال زمینی خودم بودم! واو به آسمونا، به بهشت، فکر میکرد
محمدرضا همون شب مسافر دریا شد، رفت و در امواج خروشان اروند آسمونی شد
خبر شهادتش رو که شنیدم!!........ بهشت ! فانوس وسطش !
سالها میگذره ولی هنوز در عجبم که، این چه مقام شهودی بود
به مکتب نرفته و خط ننوشته ****** مسئله آموز صد مدرس شد
کتاب حماسه یاسین
انتشارات سوره مهر.وابسته به حوزه هنری.تلفن5-66460993
حائزرتبه اول چهارمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس وبرنده لوح تقدیر آثار ادبی دفاع مقدس و برنده
ممتاز ادبیات دفاع مقدس در جشنواره ایثار ادب پایداری سال 1379
نوشته یکی از یادگاران باصفای گردان غواصی یاسین
بسیجی مخلص ، حجه السلام سید محمد انجوی نژاد
روایت حماسه ی غواصان گردان یاسین در عملیات کربلای 4و5
حماسه ای که تنها یک اتفاق نبود ، یک امتحان بزرگ الهی بود
داستان مردانی که در تاریخ و زمان ما میزیستند ...
آنها که حجت را بر همه ی مدعیان تمام کردند و راه هر بهانه را بستند
کربلا و عاشورا را ملموس ساخته و عینیت بخشیدند
راه حق را به انسانهای تاریخ شناساندند
گرچه باورش مشکل است اما با دیدن عکس و روایت شهیدان میشود
فهمید که آنها چقدر بزرگ بودند
باشد که ما هم حافظ آرمانهایی باشیم که آنها خونشان را برای آنها ریختند و امروز هر
چه داریم در سایه آن رزمها ، فداکاریها و اخلاصهاست
خدایا، ما را مدیون آنها مگردان و در ادامه ی راهشان ثابت قدم بدار