سال 1364 در چنین روزهایی لبخند پیروزی بر لب های ما بوسه می زد و اندوه شکست از چشم دشمن می بارید و جهان را، انگشت تعجب بر لب می نشست که مگر می شود؟ چطور شد که چنین شد؟...اما شد، اما فرزندان خمینی بزرگ و به ویژه یاران خراسانی لشکر عشق، یک «شاهکار» در عملیات نظامی خلق کردند. شاهکاری که این روزها در دانشگاه های نظامی تدریس می شود و برخی کارشناسان را نظر بر این است که عملیات «والفجر8» را، باید با عملیات «علمین» در جنگ جهانی دوم مقایسه کرد. همان عملیاتی که، رومل، روباه صحرا را نیز به دام انداخت. اگرچه درباره این عملیات سخن فراوان گفته شده است، اما همه این «فراوان» در برابر عظمت عملیات «اندک» است. رام کردن رودخانه وحشی و خروشان اروند، گذر از موانع انبوه و کشنده دشمن، شکستن خطوط دفاعی بعثیون که طرح های دفاعی شرقی و غربی را توأمان به اجرا درآورده بودند، ایجاد پل بعثت و ... هر کدام یکی از فرازهای این عملیات است، اما یکی از شاهکارهای این عملیات که دنیا را به تعجب و احترام واداشت، عملیات فریب بود که توسط دلاوران مخلص جهاد سازندگی خراسان، این شیربچه های دیار امام رضا(ع) انجام شد و کاری کردند، که نه تنها دشمن صدامی که حتی آواکس های جاسوسی آمریکا و ماهواره هایی که جهت 2پوتین را هم تشخیص می دادند، به اشتباه بیفتند. یادم هست سردارغیاثی راد از مسئولان بنیاد حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس، با تجلیل از شاهکار خراسانی ها گفت: بچه های جهاد خراسان طی چند روز با اجرای یک طرح و حرکت انبوه کامیون ها، کاری کردند که دشمن باور کرد قرار است ایران از دو نقطه دیگر عملیات خود را آغاز کند، لذا همه نیرو و تمرکز خود را بر آن مناطق گذاشت. اطلاعات ماهواره ای هم طرح آنان را تایید می کرد اما ... وقتی غواصان، اروند را رام کردند و خط دشمن را شکستند و سیلی اول را زدند، عراقی ها دریافتند، بازی را باخته اند، چنان که رومل، که بر اساس اطلاعات هواپیماهای شناسایی، خودروهای مقابل را کامیون می پنداشت و طرح مبارزه با پیاده نظام را ریخت، وقتی فهمید زیر هیبت کامیون، تانک ها حرکت می کنند و جنگ زرهی است دیگر خیلی دیر شده بود و شکست او، آغاز شکست آلمان و متحدین شد. والفجر8 نیز، دنیا را به این نتیجه رساند که این جنگ می تواند یک پیروز داشته باشد و آن ایران است. این حماسه حتی شورای امنیت را بر آن داشت تا به دنبال قطعنامه 598 برود تا ما را - طرف پیروز جنگ را - به پایان جنگ ترغیب کند و ... خون های پاک شهدای والفجر8 و شاهکار فرزندان دیار امام رضا(ع)، سرانجام دنیا را بر آن داشت در معادلات خود تجدیدنظر کند و از آن روز، نگاه همگان تغییر کرد ...
دوشنبه بیست و پنجم دی 1391
شهدای انقلاب اسلامی شهرستان کاشمر
بی گمان در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران عزیزان بی شماری بدون هیچ چشمداشت و پاداشی مشارکت فعال داشتند که در حال حاضر در میان ما نیستند.
نوجوانان و جوانانی که بدون شک آن چه داریم به همت بلند ایشان محقق گردید. پس لازم است آن گونه که شایسته است این فرشتگان ملکوتی را به شما اعضاء خوب و دوست داشتنی کانون معرفی نماییم:
شهید محمد بهبودی- اولین شهید مدفون در آرامگاه شهید مدرس(ره)
متولد 1336 روستای باب الحکم شهرستان بردسکن
او در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود . ایشان در دوره نوجوانی جهت تحصیل در حوزه علمیه به کاشمر آمد و زیر نظر استادان برجسته به فراگیری علوم حوزوی پرداخت. سپس به قم عزیمت نمود وی از همان اوایل انقلاب یکی از طلاب برجسته و انقلابی پر شور علیه رژیم شاه به حساب می آمد.
در نظر وی خدمت به امام راحل و انقلاب اسلامی نهایت ارزش گذاری به آرمان های پاک بود.
وی در پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری مردم کاشمر نقشی کلیدی داشت و به نشر اعلامیه های حضرت امام می پرداخت. او چند ماهی را در زندان رژیم شاه بعلت سخنرانی های روشنگرانه خویش گذراند.
و سرانجام این مجاهد نستوه در 14 آذر ماه سال 57 در خیابان قائم مورد اصابت تیر دژخیمان شاه قرار گرفت و چند روز بعد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییعی باشکوه در جوار آرامگاه شهید مدرس آرام گرفت.
شهید حسین نادرنای- همافر قهرمان
متولد 1339 روستای نای از توابع شهرستان کاشمر
او در دوران کودکی قرآن را به خوبی آموخت و جهت ادامه تحصیل به شهرستان آمد. به علت علاقه فراوان به ارتش پس از پایان تحصیلات راهنمایی و پس از طی آموزش های لازم وارد ارتش شد.
استخدام وی در ارتش مصادف با اوج مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم شاه بود. او در 20 بهمن 57 با همافران در مدرسه علوی با امام و آرمان های انقلاب بیعت نمود. و این حرکت ایشان باعث خشم رژیم شاه شده و شبانه به پادگان همافران حمله شد.
و سرانجام طی درگیری در روز 21 بهمن بین سربازان شاه با افسران شجاع همافر جمع زیادی از جمله وی به شهادت رسیدند و پس از تشییعی با شکوه در جمع مردم کاشمر ،پیکرش جهت دفن به زادگاهش منتقل شد.
شهید رضا غلامی زاده
متولد 1338 بخش ریوش- کوهسرخ
او نوجوانی خوش اخلاق و خوش برخورد بود و همه او را دوست داشتند وی در مراسم مذهبی و انجام اعمال دینی شرکت فعالی داشت.
دوران دبیرستان او مصادف با اوج انقلاب شده بود و او به جمع انقلابیون پیوست و بر علیه رژیم شاه فعالیت داشت.
سرانجام در تاریخ 18 دی 57 بعد از تظاهرات در میدان شهربانی و درگیری با دژخیمان شاه هدف اصابت گلوله قرار گرفته و به فیض عظیم شهادت نائل شد. پیکر پاک این شهید پس از تشییعی باشکوه توسط مردم کاشمر در زادگاهش دفن گردید.
شهید حسن باقری
متولد سال1333 روستای تربقان از توابع کاشمر
وی از همان اوایل کودکی با از دست دادن پدر و مادرش با هدف تحصیل معاش کمر همت در خدمت به خانواده اش بست.
و آن را بر درس خواندن ترجیح داد. با شروع جرقه های انقلاب به رهبری حضرت امام به جمع انقلابیون پیوست و چون قطره ای در دریای خروشان علیه نظام ستم شاهی به مقابله برخاست. و سرانجام در تاریخ چهارم دیماه 57 هدف اصابت گلوله دژخیمان شاه قرار گرفت و خون مطهرش بر زمین ریخت و پس از تشییع در جوار آرامگاه شهید مدرس(ره) دفن شد.
شهید احمد باقری
متولد 1339 روستای تربقان از توابع کاشمر
او علیرغم شرایط سخت زندگی به کار و تلاش بی وقفه می پرداخت.
وی در جوانی به منظور براندازی رژیم ستم شاهی با دوستانش در صف اول مبارزان انقلابی قرار گرفت. و فعالیت های گسترده ای همچون حضور در تظاهرات و پخش اعلامیه علیه شاه خائن نقش مهمی ایفا نمود. اوبه تبعیت از دوست شهیدش در تظاهرات شرکت نمود و سرانجام هدف گلوله مزدوران سفاک پهلوی قرار گرفته و به شهادت رسید. و پس از تشییع در جوار آرامگاه شهید مدرس (ره) دفن گردید.
شهید حاج محمد ترابی- نقطه عطف مبارزات انقلابی مردم کاشمر
متولد 1306 استان یزد
وی در خانواده ای روحانی و اصیل متولد شد . ایشان در طول زندگی همواره در انجام امور عام المنفعه پیشقدم بود.
این انقلابی مبارز در سال 1337 برای همیشه به کاشمر عزیمت نمود . با شروع انقلاب وی با در دست داشتن پرچم انقلاب همواره پیشاپیش جمعیت تظاهرکنندگان در حرکت بود. و در راه هدف مقدسش مشکلات فراوانی را به جان خرید که باتوجه به وجهه مردمی که میان مردم داشت از حبس رها شد.
و سرانجام در دهم آذر 57 به دنبال نقشه ای از پیش طراحی شده توسط مزدوران شاه در حالی که پیشاپیش جمعیت در حرکت بود هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل شد
مردم قدر شناس شهرمان پیکرش را پس از تشییعی با شکوه در جوار آرامگاه حمزه بن موسی(ع)(باغمزار) دفن نمودند.
در کنار تمام عملیاتهایی که در طول هشت سال دفاع مقدس انجام شد ، عملیات والفجر هشت، عملیاتی است که در مقایسه با سایر عملیاتها از ویژگیهای خاصی برخوردار است؛ عملیاتی که ابتدا انجام آن انکار، و سپس شگرد آن باعث تحیر ژنرالها و افسران نظامی دنیا شد. این عملیات را از منظرهای زیر میتوان بررسی کرد:
1-در این عملیات، رزمندگان اسلام قبل از آنکه با دشمن درگیر شوند، به نبردی سخت و دشوار با طبیعت پرداختند، یعنی عبور از اروندرود؛ رودی که سرعت جریان آب آن به 80کیلومتر در ساعت رسیده بود و جزرومدی که ارتفاع آن را در شبانهروز به چهارمتر میرساند.
2-رعایت اصل غافلگیری ویژگی دیگر این عملیات بود. در حالیکه دشمن از تجمع نیرو، حمل تجهیزات و درنهایت تردد نیروها مدام عکس هوایی تهیه کرده بود، حضور نیروها بهگونهای طراحی شد که دشمن تا چند روز بعد از فتح فاو، هنوز حمله رزمندگان اسلام را باور نداشت. عملیات ایذایی در چند نقطه مرزی مثل جزایر مجنون و ارتفاعات شمالغرب کشور یکی از این شگردها بود.
3-دانش و فنآوری بهکاررفته در این عملیات، برترین دانش نظامی جهان بود. جدول جزرومد 20ساله اروندرود مطالعه شده و بهترین زمان برای اجرای عملیات، محاسبه شده بود. ساعت 10شب بیستویکم بهمن، آب در حداقل جزر قرار داشت. این زمان، وقت تحقق وعده الهی بود.
به گزارش تابناک، پرویز پرستویی با همراهی رسانهها، دست به حرکتی بزرگ زد و اجازه نداد ماجرای عباسِ آژانس شیشهای، این بار در این پایتخت بزرگ به صورت واقعی تکرار شود و این بار حاج کاظم، یک همسنگر را نجات داد و حاج ناصر قصه را راهی آلمان کرد تا یادمان نرود در این شهر بزرگ فراتر از فیلمها، هنوز میتوان مردی و مردانگی را حس کرد.
پانزده سال پیش را یادمان هست؟ یادمان مانده که آژانس شیشهای روی پرده نقرهای با از جنگ برگشتهها، با زخم خوردهها نه از آن سوی جبهه که از همشهریهای خودشان، با همه آنهایی که بغضی در گلو داشتند، چه کرد؟
یادمان مانده، به یادمان آورد عباسهایی که به جنگ غول رفتهاند، قهرمانان این مملکت هستند و هرچه نثارشان کنیم، هیچ است؟ یادمان مانده عباس برای آنهایی که دنبال پایان خوب بودند، یک تراژدی باقی گذاشت تا وقتی از سالن بیرون میرویم، با خیال آسوده اصل ماجرا را فراموش نکنیم و نگوییم چه فیلم خوبی بود؟!
اکنون و امسال حاج کاظم قصه آژانس شیشهای، سراغ یک آژانس شیشهای واقعی رفت؛ سراغ حاج ناصر افشار، جانبار 70 درصد شیمیایی رفت؛ مردی که زخمهای عمیقی در آوردگاه نبرد با متجاوز برداشته و در سالهایی که همه فراموش کردهاند گلولههای دشمن تا سقف خانههایشان در همین تهران نیز رسیده بود، حاج ناصر به کما رفت و 29 روز میان دو عالم بود.
74 بار تیغ جراحی را بر تنش کشیدند و بیش از دویست بار در بیمارستان بستریاش کردند. حاج ناصر تا سال 84 که دائمالبستری بود، شاید به اندازه یک کف دست نوشته از رشادتش نوشته نشد تا امسال پرویز پرستویی او را به دوش بکشد و تا پای هواپیما ببرد.
پرویز پرستویی که دوازده سال است حاج ناصر را میشناسد، امسال با دوربین کامران نجفزاده، راهی خانه این قهرمان جنگ شد تا چشم یک ملت را به رشادتهای این سرباز گمنام جنگ بگشاید. بازتاب وسیع آنچه پرویز پرستویی انجام داد و نجفزاده در یک گزارش ارزشمند رسانهای کرد، باعث شد این بار یک جانباز بزرگ به سرنوشت عباسِ آژانس شیشهای مبدل نشود و بر خلاف عباس که بموقع راهی انگلیس نشد، حاج ناصر بموقع آلمان برسد.
پرویز پرستویی امروز با همراهی کسانی که تمایلی ندارند نامشان رسانه ای شود، توانست حاج ناصر افشار را برای گذراندن دوره درمان راهی آلمان کند؛ رویدادی که نشان میدهد اگر همت چهرههایی چون حاج کاظم نباشد، شاید بسیاری از این بزرگمردان در مظلومیت به یاران شهیدانشان بپیوندند. غولکشهای شهرمان را به زخمهایی که دشمن بر پیکرهشان گذاشته، تنها نگذاریم؛ آنها نماد شرف و غیرت ایرانی هستند.